رز
رز
درد امونم و بریده بود
هر بلایی که فکر کنی سرم آورده بودن
زدن سوزوندن
ناخن هامو با انبر کنده بودن و بشدت درد میکرد و میسوخت
انقدر جیغ زده بودم که دیگه حالی نداشتم و ندارم
صدای فریاد میومد
صدای آشنا
و انگار هی نزدیک و نزدیک تر میشد
چه خبره؟
یکی نزدیکم شد و چشم بند و از رو چشام برداشت
اولش همه جا تاریک بود
ولی بعد واضح شد برام
روبروم یه زن بود
آرایش کرده بود و یه کت چرم رو دوشش بود
و من و با پوزخند نگاه میکرد
میشناختمش
اون عنکبوت بود
یه زن مافیا
یه قاتل وحشی ، آموزش دیده ، بیرحم
عنکبوت : هومممم نچ نچ نچ نگاهش کن چقدر داغون شده ....
بهو از موهام گرفت و و کشید سمت خودش و گفت : ولی هنوز میشه نترس بودن و تو چشات تشخیص داد
و با شتاب موهامو ول کرد
شروع کرد راه رفتن دورم : خب بگو.....دیگه باهات چیکار کنم
دوباره صدای داد و فریاد اومد
که واقعا خیلی خیلی آشنا بود
اومد جلوم و گفت : عا عا میشنوی صدای یارته
و شروع کرد خندیدن
یهو در باز شد و دوتا نگهبان که از دوطرف آرتا رو گرفته بودن بوند داخل
آرتا بینیش خون اومده بود و چشماش انکار دوتا کاسه خون
یهو سردی اسلحه ای رو رو سرم حس کردم
اون زن بود
برگشت و رو به آرتا گفت : اگه پسر خوبی باشی نمیکشمش
آرتا : عوضی
درد امونم و بریده بود
هر بلایی که فکر کنی سرم آورده بودن
زدن سوزوندن
ناخن هامو با انبر کنده بودن و بشدت درد میکرد و میسوخت
انقدر جیغ زده بودم که دیگه حالی نداشتم و ندارم
صدای فریاد میومد
صدای آشنا
و انگار هی نزدیک و نزدیک تر میشد
چه خبره؟
یکی نزدیکم شد و چشم بند و از رو چشام برداشت
اولش همه جا تاریک بود
ولی بعد واضح شد برام
روبروم یه زن بود
آرایش کرده بود و یه کت چرم رو دوشش بود
و من و با پوزخند نگاه میکرد
میشناختمش
اون عنکبوت بود
یه زن مافیا
یه قاتل وحشی ، آموزش دیده ، بیرحم
عنکبوت : هومممم نچ نچ نچ نگاهش کن چقدر داغون شده ....
بهو از موهام گرفت و و کشید سمت خودش و گفت : ولی هنوز میشه نترس بودن و تو چشات تشخیص داد
و با شتاب موهامو ول کرد
شروع کرد راه رفتن دورم : خب بگو.....دیگه باهات چیکار کنم
دوباره صدای داد و فریاد اومد
که واقعا خیلی خیلی آشنا بود
اومد جلوم و گفت : عا عا میشنوی صدای یارته
و شروع کرد خندیدن
یهو در باز شد و دوتا نگهبان که از دوطرف آرتا رو گرفته بودن بوند داخل
آرتا بینیش خون اومده بود و چشماش انکار دوتا کاسه خون
یهو سردی اسلحه ای رو رو سرم حس کردم
اون زن بود
برگشت و رو به آرتا گفت : اگه پسر خوبی باشی نمیکشمش
آرتا : عوضی
۱.۲k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.