scenario
وقتی شب خوابت نمیبره:
☆••☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•
نامجون: داشتی با موهاش ور میرفتی که از متوجه میشه و چشماش رو باز میکنه.
_ عزیزم؟....اتفاقی افتاده؟
+ نه ...خوابم نمیبره !
لبخند محوی میزنه و تو رو تو بغلش میکشه و نوازشت میکنه تا خوابت ببره.
•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•
جین: زل زده بودی به صورت قشنگش و گونشو نوازش میکردی . نگاه های خیرت از خواب بیدارش میکنه.
_ چی شده نصفه شبی زل زدی به من؟
+ جینی...خو خوابم نمیبره.
بدون اینکه چیزی بگه بغلت میکنه و موهات رو میبوسه ...کم کم خوابت میبره.
•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•
یونگی: سردرد داشتی و خوابت نمیبرد...مدام تو جات غلت میزدی تا بلکه خوابت ببره ولی هیچ فایده ای نداشت.
اینقدر رو تخت تکون خوردی که از خواب پرید.
_ ا/ت؟ ....خوبی؟
+ نههه...سرم درد میکنههه.
زدی زیر گریه!
همین که صدای گریه ات رو شنید نگران شد و رفت یه مسکن آورد داد بخوری...دست انداخت دور کمرت و نزدیک خودش کردت مشغول بوسیدن تک تک اجزای صورتت شد.
☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•
هوسوک: خوابش سبک بود بخاطر همین بی سر و صدا موهاش رو بوسیدی ولی اون بیدار شد.
_ شکلات چی شده؟ خواب بد دیدی؟ بدنت درد میکنه؟
+ یاااا...نفس بگیر بابا! هیچی نیست فقط خوابم نمیبره.
آروم میخنده و میکشتت تو بغلش و برات از اون داستان های قشنگش تعریف میکنه ...پلکات گرم میشه و خوابت میبره.
•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•
جیمین: مثل یه بیبی ناز و کوچولو خوابیده بود.
لپش رو بالشت فشرده شده بود و مو هاش رو بالشت پخش شده بود... از شدت کیوتیش خم میشی و محکم لپش رو گاز میگیری.
دردش میگره و بدون اینکه چشماش رو باز کنه محکم بغلت میکنه و گردنت رو میبوسه. با صدای بم که ناشی از خواب بودبا هات حرف زد.
_ بجای اینکه بخوابی لپ منو کبود میکنی؟
میخندی و جوابش رو نمیدی.
_ پس اگه فردا پاشدی دیدی گردن و لپت کبوده ناراحت نشو!
•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•
تهیونگ: سرت رو روی بازوش گذاشته بودی و مشغول ور رفتن با گردنبندش شدی.
_ چیکار میکنی چاگی؟ *صدای بم*
لباتو با ناراحتی میدی جلو.
+ تهههه خوابم نمیبرههه!
آروم لباتو میبوسه.
_ چیکار کنم خوابت ببره خرس کوچولو؟
+ بوسم کن!
تا وقتی خوابت ببره کل وجودت رو بوسه بارون میکنه...
•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•
جونگ کوک: عادت داشت بدون لباس بخوابه ...احساس خفگی میکرد اگه با لباس میخوابید! دست رو روی شکم تیکه ایش کشیدی و سرتو به سمت چپ سینش چسبوندی و مشغول شمردن ضربان قلبش شدی.
متوجه حرکت کیوتت شد و تنت رو بالا کشید تا بتونه صورتت رو ببینه. سرش رو تو گودی گردنت فرو کرد و گردنت و بوسید.
_ قشنگم قصد خوابیدن نداری؟ از اول شب افتادی به جون بدن و موهام!
سرتو توی گردنش فرو میبری.
+ آخه خوابم نمیبره!
سرشونه ات رو میبوسه و محکم دستاش رو دور کمرت حلقه میکنه و با صدای قشنگش اهنگ مورد علاقتون رو میخونه..
صداش مثل یه داروی خواب آور عمل کرد و سریع خوابت برد!
یک عدد دیگه سناریو:|
لایک موکونی؟
☆••☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•
نامجون: داشتی با موهاش ور میرفتی که از متوجه میشه و چشماش رو باز میکنه.
_ عزیزم؟....اتفاقی افتاده؟
+ نه ...خوابم نمیبره !
لبخند محوی میزنه و تو رو تو بغلش میکشه و نوازشت میکنه تا خوابت ببره.
•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•
جین: زل زده بودی به صورت قشنگش و گونشو نوازش میکردی . نگاه های خیرت از خواب بیدارش میکنه.
_ چی شده نصفه شبی زل زدی به من؟
+ جینی...خو خوابم نمیبره.
بدون اینکه چیزی بگه بغلت میکنه و موهات رو میبوسه ...کم کم خوابت میبره.
•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•
یونگی: سردرد داشتی و خوابت نمیبرد...مدام تو جات غلت میزدی تا بلکه خوابت ببره ولی هیچ فایده ای نداشت.
اینقدر رو تخت تکون خوردی که از خواب پرید.
_ ا/ت؟ ....خوبی؟
+ نههه...سرم درد میکنههه.
زدی زیر گریه!
همین که صدای گریه ات رو شنید نگران شد و رفت یه مسکن آورد داد بخوری...دست انداخت دور کمرت و نزدیک خودش کردت مشغول بوسیدن تک تک اجزای صورتت شد.
☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•
هوسوک: خوابش سبک بود بخاطر همین بی سر و صدا موهاش رو بوسیدی ولی اون بیدار شد.
_ شکلات چی شده؟ خواب بد دیدی؟ بدنت درد میکنه؟
+ یاااا...نفس بگیر بابا! هیچی نیست فقط خوابم نمیبره.
آروم میخنده و میکشتت تو بغلش و برات از اون داستان های قشنگش تعریف میکنه ...پلکات گرم میشه و خوابت میبره.
•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•
جیمین: مثل یه بیبی ناز و کوچولو خوابیده بود.
لپش رو بالشت فشرده شده بود و مو هاش رو بالشت پخش شده بود... از شدت کیوتیش خم میشی و محکم لپش رو گاز میگیری.
دردش میگره و بدون اینکه چشماش رو باز کنه محکم بغلت میکنه و گردنت رو میبوسه. با صدای بم که ناشی از خواب بودبا هات حرف زد.
_ بجای اینکه بخوابی لپ منو کبود میکنی؟
میخندی و جوابش رو نمیدی.
_ پس اگه فردا پاشدی دیدی گردن و لپت کبوده ناراحت نشو!
•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•
تهیونگ: سرت رو روی بازوش گذاشته بودی و مشغول ور رفتن با گردنبندش شدی.
_ چیکار میکنی چاگی؟ *صدای بم*
لباتو با ناراحتی میدی جلو.
+ تهههه خوابم نمیبرههه!
آروم لباتو میبوسه.
_ چیکار کنم خوابت ببره خرس کوچولو؟
+ بوسم کن!
تا وقتی خوابت ببره کل وجودت رو بوسه بارون میکنه...
•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•☆•
جونگ کوک: عادت داشت بدون لباس بخوابه ...احساس خفگی میکرد اگه با لباس میخوابید! دست رو روی شکم تیکه ایش کشیدی و سرتو به سمت چپ سینش چسبوندی و مشغول شمردن ضربان قلبش شدی.
متوجه حرکت کیوتت شد و تنت رو بالا کشید تا بتونه صورتت رو ببینه. سرش رو تو گودی گردنت فرو کرد و گردنت و بوسید.
_ قشنگم قصد خوابیدن نداری؟ از اول شب افتادی به جون بدن و موهام!
سرتو توی گردنش فرو میبری.
+ آخه خوابم نمیبره!
سرشونه ات رو میبوسه و محکم دستاش رو دور کمرت حلقه میکنه و با صدای قشنگش اهنگ مورد علاقتون رو میخونه..
صداش مثل یه داروی خواب آور عمل کرد و سریع خوابت برد!
یک عدد دیگه سناریو:|
لایک موکونی؟
۶.۶k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.