سرنوشت p۵
به منشی گفتم بیمارستانی که داداششو بردن کجاس ؟؟ گفت هیونجی
سریع به سمت بیمارستان رفتم و به منشی گفتم شرکت بمونه و نگران نباشه
به مسئول های اونجا گفتم یه برانکارد بیارید !! ات رو بغل کردم و گذاشتمش رو برانکارد
بردنش و ازش یه آزمایش گرفتن و بهش سرم زدن تا یکم آروم شه
۲ ساعت بعد ..
منم توی بخش منتظر موندم که یه خانومی اومد و گفت همراه بیمار ات کیم کیه ؟ بهش گفتم منم
گفت تشریف بیارید اتاق دکتر . وارد اتاق دکتر ات شدم و سلام کردم . جواب سلامم رو داد و گفت حال بیمار خوبه و دچار پنیک شدن اما ازشون آزمایش خون گرفتیم که نشون میده ایشون سرطان کبد دارن ..
سر جام میخکوب شدم و با صدای متعجب و بریده بریده گفتم خو....ب میش..ه؟احتمال ۱۰ درصد زنده موندن رو داره .. اما اگه بدنشون ضعیف نباشه بله
ناگهان ....
سریع به سمت بیمارستان رفتم و به منشی گفتم شرکت بمونه و نگران نباشه
به مسئول های اونجا گفتم یه برانکارد بیارید !! ات رو بغل کردم و گذاشتمش رو برانکارد
بردنش و ازش یه آزمایش گرفتن و بهش سرم زدن تا یکم آروم شه
۲ ساعت بعد ..
منم توی بخش منتظر موندم که یه خانومی اومد و گفت همراه بیمار ات کیم کیه ؟ بهش گفتم منم
گفت تشریف بیارید اتاق دکتر . وارد اتاق دکتر ات شدم و سلام کردم . جواب سلامم رو داد و گفت حال بیمار خوبه و دچار پنیک شدن اما ازشون آزمایش خون گرفتیم که نشون میده ایشون سرطان کبد دارن ..
سر جام میخکوب شدم و با صدای متعجب و بریده بریده گفتم خو....ب میش..ه؟احتمال ۱۰ درصد زنده موندن رو داره .. اما اگه بدنشون ضعیف نباشه بله
ناگهان ....
۱.۲k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.