اسم رمان:عشق ممنوعه
اسم رمان:عشق ممنوعه
دومین پارتمون نشه؟😂
پارت۴۹
وقتی از دستشویی دراومدم جونکوک صدام کرد با ترس رفتم پیشش داد زدگفت:لعنتی برای چی از من میترسی آخه من همونیم ک مثل سگ دوستم داشتی ،با صدای دادش بد تر لرزیدم من از این مرد میترسیدم هرکسی باشه میترسه اون وحشتناکه دستشو برد لای موهاش و هوفی کشید گفت:یه دیقه وایستا برم لباس بپوشم بریم اینجا رو بهت نشون بدم و باهاشون اشنات کنم ،باشه ی آرومی گفتم و بعد رفت لباس بپوشه بعد چند دقیقه اومد و رفتیم حیاط تعجب کردم آروم گفت:ماشی..ن...کو ،قهقه بلندی زد انقد خندید که از چشماش اشک اومد کم داره بخدا گفت:اینجا جایی نیست که انسان ها زندگی میکنن به طور خیلی راحت میشه تلپورت کرد گفتم:تل..پورت چیه؟ ،گفت:تلپورت برای ما یعنی اینکه با دست یه دایره تو هوا میکشیم و میگیم که میخایم کجا بریم و بعد از توش رد میشیم ،باتعجب نگاهش کردم که دستمو گرفت یه دایره کشید و یه چیزی آروم پیش خودش گفت که من نفهمیدم چی میگه فک کنم ورد بود و از توش رد شدیم چشمامو بستم و بعدباز کردم باز شدن چشمم برابر با باز موندن دهنم بود عجب جای خوشگلی بودااااا چند تا دختر کنار ساحل نشسته بودن چند تاشون داشتن میخندیدن چند تاشون داشتن شنا میکردن ولی پاهاشون عین پاهای انسان نبود گفتم:چرا پاهاشون.... ،گفت:اونا پری ان و دوست دارن داخل آب زندگی کنن و اونا میتونن با جادوی یکی از بزرگانشون ک بهش میگن مامان همه پری ها پاهاشون تبدیل به پاهای انسان بشه ،گفتم:آها چه جا.... ،بعد یهو یادم افتاد که این گرگینه س ادامه حرفمو نگفتم دوباره فهمید ک بخاطر ترسم ازش نمیتونم باهاش درست حرف بزنم صدای ینفر از پری ها اومد برگشتم سمتش گفت:تو چقدر زیبا هستی ،خر ذوق شدم میخاستم بگم ممنون یهو رنگش پرید و گفت:سلام سرورم ،و بهش تعظیم میکرد جونکوک خیلی خشک سرشو تکون داد گفتم:ممنون توهم خیلی زیبا هست... ،نزاشت حرفم ادامشو بگم سریع پرید تو آب با جونکوک دوباره به راهمون ادامه دادیم هرکی جونکوک رک میدید میگفت سلام سرورم یا سلام پادشاه و اونم خشک و سرد سرشو تکون میداد گفتم:چقد اون پریه پرو بود میخواستم بگم بهش تو عم خیلی خوشگلی فوری پرید تو اب
دومین پارتمون نشه؟😂
پارت۴۹
وقتی از دستشویی دراومدم جونکوک صدام کرد با ترس رفتم پیشش داد زدگفت:لعنتی برای چی از من میترسی آخه من همونیم ک مثل سگ دوستم داشتی ،با صدای دادش بد تر لرزیدم من از این مرد میترسیدم هرکسی باشه میترسه اون وحشتناکه دستشو برد لای موهاش و هوفی کشید گفت:یه دیقه وایستا برم لباس بپوشم بریم اینجا رو بهت نشون بدم و باهاشون اشنات کنم ،باشه ی آرومی گفتم و بعد رفت لباس بپوشه بعد چند دقیقه اومد و رفتیم حیاط تعجب کردم آروم گفت:ماشی..ن...کو ،قهقه بلندی زد انقد خندید که از چشماش اشک اومد کم داره بخدا گفت:اینجا جایی نیست که انسان ها زندگی میکنن به طور خیلی راحت میشه تلپورت کرد گفتم:تل..پورت چیه؟ ،گفت:تلپورت برای ما یعنی اینکه با دست یه دایره تو هوا میکشیم و میگیم که میخایم کجا بریم و بعد از توش رد میشیم ،باتعجب نگاهش کردم که دستمو گرفت یه دایره کشید و یه چیزی آروم پیش خودش گفت که من نفهمیدم چی میگه فک کنم ورد بود و از توش رد شدیم چشمامو بستم و بعدباز کردم باز شدن چشمم برابر با باز موندن دهنم بود عجب جای خوشگلی بودااااا چند تا دختر کنار ساحل نشسته بودن چند تاشون داشتن میخندیدن چند تاشون داشتن شنا میکردن ولی پاهاشون عین پاهای انسان نبود گفتم:چرا پاهاشون.... ،گفت:اونا پری ان و دوست دارن داخل آب زندگی کنن و اونا میتونن با جادوی یکی از بزرگانشون ک بهش میگن مامان همه پری ها پاهاشون تبدیل به پاهای انسان بشه ،گفتم:آها چه جا.... ،بعد یهو یادم افتاد که این گرگینه س ادامه حرفمو نگفتم دوباره فهمید ک بخاطر ترسم ازش نمیتونم باهاش درست حرف بزنم صدای ینفر از پری ها اومد برگشتم سمتش گفت:تو چقدر زیبا هستی ،خر ذوق شدم میخاستم بگم ممنون یهو رنگش پرید و گفت:سلام سرورم ،و بهش تعظیم میکرد جونکوک خیلی خشک سرشو تکون داد گفتم:ممنون توهم خیلی زیبا هست... ،نزاشت حرفم ادامشو بگم سریع پرید تو آب با جونکوک دوباره به راهمون ادامه دادیم هرکی جونکوک رک میدید میگفت سلام سرورم یا سلام پادشاه و اونم خشک و سرد سرشو تکون میداد گفتم:چقد اون پریه پرو بود میخواستم بگم بهش تو عم خیلی خوشگلی فوری پرید تو اب
۲.۹k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.